ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
زنگ هنر بچه ها با معلم هنرشون هستند و من هم گه گاهی کارهاشون رو می بینم . روز چهارشنبه ساعت آخر بچه ها هنر داشتند و قرار بود کاردستی درست کنند با خودشون مقوا و چسب و یک قطعه عکس و ... آورده بودند البته طبق معمول بعضی ها هم یادشون رفته بود بیارن که اولیاشون زحمتش رو کشیدند. به هرحال ساعت آخر شد و زنگ هنر هم تموم شد .بعد از رفتن بچه ها من یه سر رفتم کلاس . چشمتون روز بد نبینه . انگار که زلزله اون هم نه یکی - دو ریشتر بلکه هزار ریشتری اومده بود .
واقعا شرمنده شدم که بچه ها هنوز یاد نگرفتند به محیط اطرافشون و محل کارشون دقت کنند و مواظب پاکیزگیش باشند. روی میز خودم رو مرتب کردم و به بقیه کلاس دست نزدم و از آقای قنبرزاد خواستم کلاس رو تمیز کنه و البته با کلی عذرخواهی (واقعا شرمنده شدم)
البته یادم رفت از اون صحنه ها عکس بگیرم تا اینجا قرار بدم و درس عبرتی بشه برای سایرین.
ولی قول میدم اگر زنده بودم شنبه این مسائل رو با بچه ها حل کنم.
(باید یه جریمه ای بشن . بنا به قانون کلاس )
اصل ماجرا یادم رفت . آقا آروین گل چهارشنبه صبح کار جلسه ی قبلیش رو به من نشون داد من هم که خیلی خوشم اومده بود ازش عکس گرفتم .
دستت درد نکنه آروین جان
افرین آروین عزیز خیلی قشنگه !
کاش نزدیک بودم و یه هدیه ی قشنگ بهت
می دادم .
فعلاً یه آدرس از یه خانم معلم پر تلاش در زمینه ی کاردستی برای خانم معلم خودتون و خانم هنر میفرستم که برای همه ی شما بدرد می خوره ، شاید هم تا حالا سری به این جا زده اید :
http://bandarstudents.blogfa.com