همشاگردی های مهربان

همشاگردی های مهربان

مجموعه ای از فعالیتهای علمی و عملی دانش آموزان پایه پنجم
همشاگردی های مهربان

همشاگردی های مهربان

مجموعه ای از فعالیتهای علمی و عملی دانش آموزان پایه پنجم

جشن عیدغدیر در مدرسه ما

روز چهارشنبه من کمی دیر به مدرسه رسیدم و این شد که نتونستم از تمام مراسم عکس بگیرم، نهایتا از بعضی مراسم موفق شدم عکس بگیرم و در ان جا هم آقا سیدهای مدرسه ما هستند که به بقیه معرفی می شوند و هدیه ای می گیرند و برای همه دعای خیر می کنند.


و این آقا سید عبّاس اتاق درس یاسین هست که با آرزوی سلامتی و حاجت روایی برای همه ، این شمع رو روشن کردند.




از سمت چپ : سید یاسین ، سید احمدرضا و سید امیرحسین اتاق درس یاسین


و این هم آقا سید عبّاس که به جمع سه سید دیگه اضافه شد.


این عزیزان و سیدهای بزرگوار ، برکت اتاق درس ما هستند.

بچه های با معرفت ششمی

وقتی که داشتم از امیرمحمد عکس می گرفتم ، آریان و فرحان هم گفتند : خانم از ما هم عکس بگیر . منم دلشون رو نشکستم.

در ضمن آریان و فرحان و چند تا از گل پسرهای کلاس ششمی به خانم مدیر و خانم ناظم هاشون در زنگ تفریح برای برقراری نظم و انضباط کمک می کنند که ازشون ممنونیم.



بچه ها می دانند که...

هنگام ورود به کلاس درس :

ــ در جای خود می نشینیم و طبق برنامه آماده ی درس می شویم .

ــ اگر معلّم دیرتر آمد ، بدون این که از میز خود خارج شویم منتظر معلّم می نشینیم و بدون صدا درس خود را مرور می کنیم .

ــ اگر کاری داشتیم از مسئول کلاس کمک می گیریم .

ــ اگر نیاز داشتیم ، می توانیم تا آمدن معلّم خیلی آرام و آهسته با دوست کناری خود صحبت کنیم .

هنگام بیرون رفتن از کلاس در زنگ تفریح  یا زنگ پایانی :

1 ـ لوازم خود را جمع و جور می کنیم .

2 ـ چیزهایی را که لازم نداریم در کیف خود می گذاریم .

3 ـ جا مدادی روی میز خود را مرتّب می کنیم .

4 ـ زیر میز و نیمکت خود و اطراف آن را تمیز می کنیم .

در زنگ تفریح :

1 ـ در صورت نیاز حتماً به توالت می رویم .

2 ـ دست خود را می شوییم .

3 ـ مقداری آب می نوشیم .

4 ـ چاشت ( میان وعده ی غذایی ) خود را فراموش نمی کنیم . 

منبع : کلاس دوست داشتنی

مهر عاطفه ها

دیگر کم کم به شروع مهر و مدرسه نزدیک می شویم. 

تقریبا تمام بچه ها خرید مدرسه شون رو انجام دادند و آماده هستند تا با تمام انرژی یک سال پر تلاش رو آغاز کنند .

اما یادمون باشه بعضی از بچه ها تو کشور عزیزمون با تمام استعدادهاشون نمی تونن در مدرسه باشند.

چرا؟

بعضی ها به دلیل کمبود امکانات در منطقه زندگیشون فقط چند سالی رو درس می خوانند و بعد مجبور به ترک تحصیل می شوند.

و اما بعضی دیگه به علت نداشتن توانایی مالی مناسب خانواده هاشون از تحصیل محروم هستند.

این بچه ها رو فراموش نکنید ، زمانی که برای خودتون یک دفتر و مداد می خرید به یاد این دوستان کوچولوی خودتون هم باشید.


مهر زیبا

دیگر کم کم صدای پایش را می شنوم . صدای پای ماه دوستی ها ، مهر را می گویم .

هیاهو ، شور ، شوق ، اشتیاق و زنگ مدرسه ها همه مرا به خود می خوانند .

بوی خاک باران خورده . طی مسیر مدرسه در سرما و گرما ...

روزهای پر از هدف و تلاش . تلاشی برای آینده خودمان . فرقی نمی کند معلم باشی ، استاد و یا دانش آموز و دانشجو . هر چه که هست ، هدف داری برای خودت ، برای آینده ات .

این به این معنا نیست که در تابستان این اهداف را گم کرده ای ؛ نه ، هرگز .

فقط کمی ، کم رنگ شده اند .

چرا ؟ چون به کمی استراحت نیاز داری .

استراحتِ همراه با تفکر . مرور گذشته و رفع نقص های شخصی . کامل شدن و رسیدن به نقطه اوج برای شروعی دوباره ، با انگیزه و توان بیشتر .

تابستان با همه گرما و شور و شادی ، بی خیالی ها و سفرها رو به اتمام است . تابستانی که در اواسط خرداد با همه وجود منتظرش بودیم ؛ اینک روزها و لحظه های آخر خود را نفس نفس زنان می گذراند .

چند هفته ای می شود که شهرها و بازارها رنگ و بویی دیگر گرفته اند . لحظه های آخر مسافرت های تابستانه ، شوق خرید مدارس . همه و همه حال و هوای خود را دارد .

کاش من هم کودکی بودم و در این هیاهوها گم می شدم . لحظه ای برای خود بودم . وای که این عمر چه زود می گذرد ، های دنیا ، قدری درنگ کن ؛ تاب نفس کشیدن ندارم ، قدری دست بدار .

در پس این دلتنگی ها تنها به چیزی دل بسته ام که امید را در دلم روشن و زنده نگاه می دارد ؛ و آن هم آمدن مهر و بودن میان کودکانی پر از نشاط است ، کودکانی که با نگاهشان تو را پر از محبت و انرژی می کنند .

کودکانی که با تمام شیطنتهایشان خسته ات می کنند ولی تو بعد از لحظه ای ابرو در هم کشیدن به آن ها لبخند می زنی ؛ چرا ؟ آخر قلبشان کوچک است و شاید قلب تو کوچک تر از آن ها. گاهی وقت ها هنگام عصر نمی توانی بر روی پایت بند باشی اما باز هم شوق فرا رسیدن صبح دیگر و حضور میان این همه انرژی را داری .


نمی دانم چرا ، اما احساس می کنم می توانم کودکیم را در میان کودکانی که قلبشان از آب زلال تر است بیابم و دوباره کودک بشوم ، کودکی را از سر بگیرم . نو شوم ، زنده شوم ...

منتظرم ، بی صبرانه منتظرم ...