ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
خدای عزیزم سلام !
خدای خوبم ازت ممنوم که منو طوری آفریدی که می تونم حرف بزنم . من هم سعی می کنم که به درستی از زبونم استفاده کنم .
خیلی وقت ها پیش اومده که با کارهام برای دیگران درددسر درست کرده باشم . مثلا بستنی رو مالیده باشم به لباس دوستم یا پرده ی اتاق برادرم رو گذاشته باشم لای پنجره و پاره اش کرده باشم و یا ظرفی رو که مادرم تازه خریده بود ، شکسته باشم . البته همه این کارهای بد رو ناخواسته انجام دادم . و بعدش کلی خودم رو سرزنش کردم .
خدای خوبم !
بعد از این همه خرابکاری ها همه با عصبانیت از من می پرسن که چه کسی این کارها رو کرده . توی اون لحظه شاید بهترین کار این باشه که خیلی راحت با یه دروغ ساده خودم رو نجات بدم ، اما یه چیزی جلوی دروغ گفتن منو می گیره . هر وقت که بخوام دروغ بگم به تو فکر می کنم . مثل دفعه پیش که دروغ گفتم و همه باور کردن . اما می دونستم که تو داری به من نگاه می کنی و من خیلی خیلی ازت خجالت کشیدم . حالا هر وقت از این اتفاق ها بیافته بهت فکر می کنم و می دونم اگه دروغ بگم تو از من دلگیر می شی . در ضمن دیگه از گفتن حقیقت نمی ترسم چون خیالم راحته که داری بهم نگاه می کنی و مراقب منی و بهم کمک می کنی تا اشتباه های بزرگ وکوچیکمو جبران کنم . این طوری دیگران هم منو می بخشن و همیشه به من اعتماد می کنند .
خدای عزیزم ، دلم می خواد که همیشه دوستم داشته باشی و من قول می دم که دیگه هرگز دروغ نگم .
ماهنامه ی علمی - پژوهشی - فرهنگی - اجتماعی تیزهوشان