همشاگردی های مهربان

همشاگردی های مهربان

مجموعه ای از فعالیتهای علمی و عملی دانش آموزان پایه پنجم
همشاگردی های مهربان

همشاگردی های مهربان

مجموعه ای از فعالیتهای علمی و عملی دانش آموزان پایه پنجم

ساعت کتاب

در یکی از ساعات کلاسی قرار بر این شد تا دانش آموزان کتاب های علمی خود را به کلاس بیاورند و مطالب آن ها را با دوستانشان به اشتراک بگذارند ، بعد از این مرحله از برنامه بعضی از پسرها مطلبی را که در کتاب داشتند و برای اکثر دوستانشان جالب بود در کلاس خواندند و یکی دو نفر از بچه ها هم مطالب علمی ای را به صورت کنفرانس در کلاس ارئه کردند . این فعالیت برای بچه ها جالب بود و تقاضای وقت بیشتری برای اجرای کنفرانس داشتند . 




بقیه عکس ها در ادامه مطلب

  ادامه مطلب ...

مراحل تولید کاغذ اسکناس


اگرچه امروز تا حدودی با تاریخچه اسکناس در مبادلات اقتصادی بشر از ابتدا تا کنون آشنا شدیم اما هنوز هم سئوالات بسیاری در باره این پول کاغذی که داشتنش موجب اطمینان خاطرماست و هر روز با آن سروکار داریم، باقی مانده است. یکی از این سئوالات مهم ما معمولا درباره مواد تشکیل دهنده یا به عبارتی مراحل ساخت و تولید اسکناس است. شاید این کنجکاوی در مورد سکه کمی کمرنگ تر باشد چون با توجه به مواد تشکیل دهنده سکه ها کاملا می توان روند تولید آن را حدس زد اما اسکناس واقعا جای تامل دارد و دانست آن برایمان خالی از لطف نیست.

اسکناس که از دوران کهن وارد زندگی ما شد، طی دوران مختلفی تکامل یافته و به شکل امروزی به دست ما رسیده است. شاید مراحل تکامل این نوع پول کاغذی یا همان اسکناس در مناطق مختلف جهان کاملا متفاوت بوده است اما همه سازندگان و تولید کنندگانش به استحکام و امنیت آن می اندیشیده اند به عنوان مثال ، در کشور چین که به عبارتی اولین نوع اسکناس را در جهان به خود دید برای تولیدش از نوعی پارچه کتانی استفاده می کردند که روش تولید و بافت آن کاملا انحصاری و شاید بتوان گفت کاملا مخفی بود و در واقع نقش هایی که بیانگر ارزش و مبلغ آن بود را روی آن بافته یا به نوعی چاپ می شد . در ایران نیز اولین مدل از اسکناس های رایج که «چاو» نام داشت نیز از چرم ساخته می شد و ارزش اسمی آن رویش داغ زده می شد و در ژاپن هم نوعی کاغذ که از درخت پوست درخت توت به دست می آمد استفاده می شد .  

بنابراین هرچند در ابتدا پول های غیر فلزی از موادی چون چرم، ابریشم و کتان تولید می شدند اما با گسترده تر شدن دامنه نفوذ این نوع پولهای غیر فلزی و البته همگیر شدنش روش تولید آنها نیز تغییر می کرد. اگرچ در نهایت این نوع پول غیر فلزی به صورت اسکناس ها کاغذی به دست ما رسید و ارزش اسمی آنها روی کاغذ نقش بست، اما به واقع داستان های زیادی برای گفتن این سیرتکامل وجود دارد که از حوصله این بحث خارج است.

به هر حال، اگرچه با اولین نگاه به اسکناس های امروزی و توجه به جنس آنها تصور می کنیم که کاغذ اولین ماده مصرفی در آنهاست اما این کاغذ معمولی نیست که به اسکناس داخل جیب ما تبدیل می شود.  بلکه کاغذی کاملا منحصر بفرد و با فرمولی ویژه به عنوان اولین ماده تشکیل دهنده اسکناس استفاده می شود. اولین مشخصه کاغذهای اسکناس بحث امنیت اسکناس و اصالت آن است . اهمیت و اصالت اسکناس رابطه کاملا مستقیمی با امنیت اقتصادی و ملی هر کشوری که آن را تولید می کند خواهد داشت بنابراین تمام تولید کنندگان کاغذ اسکناس و بطور کلی اسناد بهادار در مناطق مختلف جهان سعی می کنند از همین ابتدای کار، بحث امنیت کامل اسکناس را در نظر بگیرند چون همانطور که می دانید این اسکناس ها هستند که به پشتوانه خزانه چرخ اقتصادی کشورها را به حرکت در می آورند و در صورت عدم رعایت مباحث امنیتی اسکناس اقتصاد کشورها کاملا آسیبپذیر خواهد بود.

ارتباط مستقیم اسکناس با پشتوانه خزانه کشورها یکی از راهکارهای دولت آلمان برای شکست انگستان طی جنگ جهانی بود به صورتی که آنها طی جنگ جهانی قصد داشتند از این روش اقتصاد انگلستان را به زانو در آورند. آلمان ها از این خاصیت اسکناس یعنی اهمیت پشتوانه خزانه دولت در اعتبارش استفاده کردند و اقدام به انتشار اسکناس های جعلی و در واقع بدون پشتوانه کردند و اسکناس ها را توسط افرادشان در بازار انگلستان دوران جنگ خرج کردند از آنجا که پول بدون پشتوانه به روند صعودی تورم و در نهایت فروپاشی اقتصاد کمک می کند پول های جعلی در بازار انگلستان مشکلات عمده ای ایجاد کرد تا اینکه بالاخره بانک مرکزی انگلستان متوجه مشکل شد و جلوی این روند را گرفت . پس اهمیت امنیت اسکناس هر کشور به نوعی با امنیت اقتصادی آن ارتباط مستقیم دارد  و باید بسیار به آن دقت شود.

 

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

لقمان حکیم


لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت،ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود.

 او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. اوقات فراغت خود را به سکوت و تفکر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند و برای گذراندن امور زندگی به حرفه خیاطی و یا درودگری مشغول بود. (بعضی گویند لقمان بنده ای بود حبشی که از راه شبانی معیشت خود را می گذراند.) لقمان از خنده بی مورد و استهزاء دیگران پرهیز می کرد و هیچگاه اراده خود را تسلیم خشم و هوای نفس نمی کرد. از کامیابی در دنیا مغرور و از ناکامی اندوهگین نمی شد و صبر و شکیبایی او به حدی بود که با از دست دادن چند فرزند، از سر زبونی دیدگان خود را به سرشک غم نیالود. در اصلاح امور مردم و حل نزاع و مرافعه آنها سعی وافر داشت و هرگز به دو کس که با یکدیگر مخاصمه و منازعه یا مقاتله داشتند نگذشت، مگر آن که در میان ایشان اصلاح کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت. در این شرایط بود که لقمان شایسته پوشیدن جامه حکمت شد و سپس در نیمروزی گرم که مردم در خواب قیلوله بودند جمعی از فرشتگان که لقمان قادر به رؤیت آنها نبود، نظر لقمان را در مورد خلافت و پیغمبری خدا جویا شدند.

 لقمان در پاسخ فرشتگان گفت: اگر خدای متعال مرا به قبول این امر خطیر امر کند، فرمان او را با دیده منت خواهم پذیرفت و امید و یقین دارم که در آن صورت او مرا در این کار یاری خواهد کرد و علم و حکمتی که لازمه این وظیفه باشد به من عطا خواهد کرد و مرا از خطا و اشتباه حفظ می کند، ولی اگر اختیار رد یا قبول این امر با من باشد، از پذیرش این مسئولیت بزرگ عذر خواهم خواست و عافیت را اختیار می کنم. چون فرشتگان علت امتناع لقمان از پذیرش این مسئولیت را جویا شدند، لقمان گفت: حکومت بر مردم اگر چه منزلتی عظیم دارد، ولی کاری بس دشوار است و در جوانب آن فتنه ها و بلاها و لغزشها و تاریکی های بیکرانی وجود دارد که هر کس را خدا به خود واگذارد گرفتار آن شود و از صراط مستقیم و راه رستگاری منحرف گردد و هر کس از آنها برهد به فلاح و رستگاری نائل خواهد شد. خواری و گمنامی دنیا در برابر عزت و بزرگواری آخرت گوارا است ولی اگر هدف کسی جاه و جلال دنیوی باشد، دنیا و آخرت هر دو را از کف خواهد داد، زیرا عزت و نعمت دنیا موقت و عاریه است و چنین کسی به نعمت و عزت جاودان اخروی نیز دست نخواهد یافت. فرشتگان که به عقل سرشار لقمان پی بردند او را تحسین کردند و خدای تعالی او را مورد لطف و عنایت قرار داد و سرچشمه حکمت خود را بر لقمان روان ساخت تا سیل حکمت و نور معرفت بر زبان و بیان لقمان جاری گردد و تشنگان حقیقت را در خور استعدادشان از زلال معرفت و حکمت خود سیراب سازد و در این میان فرزند برومند لقمان که نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بیشتر مورد خطاب او قرار می گرفت گرچه نصایح لقمان بیشتر جنبه عمومی داشت.


نمونه هایی از حکمت لقمان

 

 لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید، زیرا بیم آن داشت که با اظهار این معنی، غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد. روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد. خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف کرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشکر آنها را تناول کرد تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد که خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زیاد رو به لقمان کرد و گفت: چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟ لقمان که دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است، به آرامی و با احتیاط گفت: واضح است که من تلخی و ناگواری این میوه را به خوبی احساس کردم اما سالهای متمادی من از دست پر برکت شما، لقمه های شیرین و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود که با دریافت اولین لقمه ناگوار، شکوه و شکایت آغاز کنم. خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شکیبایی بیاراست. روزی دیگر خواجه لقمان در سرایی، سفره ای گسترده بود و میهمانان خود را در سایه جود و کرمش پذیرایی می کرد. لقمان که در خدمت میهمانان و تهیه وسایل رفاه ایشان سعی وافر داشت از شنیدن سخنان بیهوده آنها سخت در عذاب بود و همواره مترصد فرصتی بود تا عادت زشت آنها را گوشزد کند و در اصلاح و تهذیب آنها گامی بردارد. در این هنگام گروهی از میهمانان خواجه، وارد سرا شدند و خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندی ذبح کند و غذایی از بهترین اعضاءِ گوسفند مهیا سازد. لقمان غذایی لذیذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد میهمانان آورد. روزی دیگر خواجه امر کرد، از بدترین اعضاءِ گوسفند، غذایی آماده سازد، لقمان بار دیگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهیا کرد. خواجه با تعجب پرسید: چگونه است که این دو عضو گوسفند هم بهترین و هم بدترین هستند؟ لقمان پاسخ داد: این دو عضو مهمترین اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانکه اگر دل سرشار از نیت خیر و زبان گویای حکمت و معرفت و حلاّل مشکلات و مسایل مردم باشد، این دو عضو بهترین اعضاء هستند و هر گاه دل بداندیش و پست نیت باشد، زبان گویای غیبت و تهمت و محرک فتنه و فساد، هیچیک از اعضا، بدتر و زیان بارتر از این دو عضو نخواهد بود. لقمان نیک و بد هر کاری را مشروط به رضای وجدان و خشنودی خداوند می دانست و تمجید و تحسین خلق را هدف خود قرار نمی داد و از خرده گیری و عیبجویی آنها نیز هراسی نداشت و این موضوع را نیز همواره به فرزند خود گوشزد می نمود، تا روزی به جهت اطمینان خاطر، تصمیم گرفت این حقیقت را نزد پسر خود مصور سازد. لقمان به فرزند خود گفت: مرکب را آماده ساز و مهیای سفر شو. چون مرکب آماده شد، لقمان خود سوار شد و پسرش را پیاده دنبال خود روان کرد. در این حال گروهی که در مزارع خود مشغول کار بودند آنها را نظاره کردند و به زبان اعتراض گفتند: عجب مرد سنگدلی، خود سواره است و کودک معصوم را پیاده به دنبال می کشد. سپس لقمان خود از مرکب پیاده شد و پسر را سوار بر مرکب کرد تا به گروهی دیگر از مردم رسید، این بار مردم با نظاره آنها گفتند: عجب پسر بی ادب و بی تربیتی، پدر پیر و ضعیف خود را پیاده گذاشته و خود با نیروی جوانی و تنومندی بر مرکب سوار است. حقا که در تربیت او غفلت شده است. در این حال لقمان نیز همراه فرزند خود سوار مرکب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسیدند، مردم این قوم چون آنها را دیدند گفتند: عجب مردم بی رحمی، هر دو چنین بار سنگینی را بر حیوان ناتوان تحمیل کرده اند و هیچ یک زحمت پیاده روی را به خود نمی دهند. در این هنگام لقمان و پسر هر دو از مرکب پیاده شدند و راه را پیاده ادامه دادند تا به دهکده ی دیگری رسیدند، مردم با مشاهده آنها، زبان به نکوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگرید، پیر سالخورده و جوان خردسال هر دو پیاده در پی مرکب می روند و جان حیوان را از سلامت خود بیشتر دوست دارند. چون این مرحله از سفر نیز تمام شد لقمان با تبسمی معنی دار به فرزند خود گفت: حقیقت را در عمل دیدی، اکنون بدان که هیچگاه خشنودی تمام مردم و بستن زبان آنها امکان پذیر نیست؛ پس خشنودی خداوند و رضای وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسین و تمجید یا توبیخ و نکوهش دیگران توجهی نکن. لقمان همواره رعایت اعتدال و میانه روی را از شروط کامیابی و موفقیت در امور زندگی می دانست و رعایت این اصل را در کلیه شئون زندگی لازم و ضروری می شمرد و معتقد بود افراط و تندروی می تواند لذت ها را به آلام و عادت ها را به آلودگی تبدیل کند. لقمان برای درک صحیح این موضوع، با بیانی جالب و منطقی، فرزند خود را چنین نصیحت کرد: فرزندم این نصیحت پدر را همواره آویزه گوش خود کن و در زندگی همواره لذیذترین غذاها را میل کن و فاخرترین جامه ها را بپوش و در بهترین بستر بیارام و از زیباترین زنان ، انتخاب کن . فرزند لقمان از نصایح پدر سخت متعجب شد، زیرا پدر که همواره او را به اعتدال و اقتصاد در امور زندگی تشویق می کرد، این بار او را به افراط و تن پروری ترغیب می نمود. لذا علت را از پدر خویش جویا شد. لقمان گفت: منظور من از این سخن آن بود که اگر زمانی برای برآوردن حاجت خود اقدام کنی که ضرورت و شدت آن به اوج خود رسیده باشد، از ساده ترین آنها عالی ترین مراتب لذت را خواهی برد. اگر هنگامی برای خواب و استراحت اقدام کنی که بی خوابی حواس و قوای تو را تحت تأثیر و تسخیر خود قرار داده باشد، در این حال پاره خشتی بهتر از بالش پَر و بستری زبر و خشن خوشآیندتر از ملایمترین آنها خواهد بود. فرزندم اگر زمانی بر سر سفره بنشینی که گرسنگی، صبر و طاقت از تو بریده باشد، ساده ترین غذاها برای تو لذیذتر از طعام پادشاهان خواهد بود. اگر نیاز تو به جامه تازه مبرم باشد و لباس پیشین قابل استفاده نباشد، جامه کرباس از خلعت شاهانه برای تو برازنده تر خواهد بود... مریدی خلاصه معرفت و روح حکمت لقمان را جویا شد وی گفت: خلاصه معرفت و روح حکمت من آن است که از امور زندگی آنچه به عهده خالق است، تکلف و زحمتی بر خود روا نمی دارم و آنچه به عهده من است در آن سستی و کوتاهی نمی کنم.

شب آرزوها


یک سال دیگر نو شد ؛ ماه پربرکت رجب از راه رسید ، خدای خوبی ها درهای رحمتش را به روی همه باز کرده است . 

اولین شب جمعه ماه رجب هم از راه آمد ، شب آرزوها !

آرزویم در این شب ظهور مولایمان ، سلامتی همه بیماران ، نجات مسلمانان از رنج ها ، شادی تمام کودکان حضور و سلامتی تمامی پدرها و مادرها در کنار فرزندانشان است.

خدایا به برکت این شب عزیز حاجت دل تمام بندگانت را برآورده بنما.... آمین.

خدایا عزیزانی که در سال گذشته از پیش ما پر کشیده اند و در جوار رحمتت آرمیده اند را ببخش و بیامرز.... آمین.


دهه فجر و تزئینات اتاق درس یاسین

ریسه هایی که در انتهای کلاس و بالای تابلو می بینید از کاردستی های جمعی بچه های کلاس است . از آنجا که بچه ها در درس ریاضی با تقارن آشنا می شوند تصمیم گرفتم تا با تلفیق درس هنر و ریاضی بچه ها را برای ساخت این ریسه ها ترغیب کنم. پسرها نیز با شور و شوق این فعالیت را انجام دادند. بعضی ها استادانه کار را به اتمام رساندند و بعضی ها هم با کمی کمک. به طور کل تجربه شیرینی برای همه ما بود به خصوص هنگامی که ریسه های به هم چسبانده شده را باز کردیم، بچه ها بسیار ذوق داشتند.

البته من خودم بیش تر !




سفره سلامت

یه صبحانه سالم با کلی شور و نشاط



بقیه در ادامه مطلب


  ادامه مطلب ...

رشد گیاه لوبیا در انواع خاکها - آزمایش علوم - فصل خاک زندگی بخش

مراحل رشد لوبیا در انواع خاکه. من تصور نمیکردم که لوبیاها به خوبی رشد کنند چون هوا سرد بود اما در کمال تعجب هم گل دادند و هم به بار نشستند . این اتفاق برای همه دلنشین بود . جالب تر آنکه گیاهی که در خاک ماسه ای کاشته شده بود در ابتدا خیلی ضعیف بود اما خودش را به بقیه رساند!




کاردستی ها با مواد بازیافتی و دورریختنی

در یکی از درس های هدیه های آسمان که مربوط به اسراف و صرفه جویی است؛ از بچه ها خواسته شده تا با مواد بازیافتی و دورریختنی کاردستی بسازند . نتیجه کارهای پسرها بسیار دیدنی بود .




عیدی پسرهای اتاق درس یاسین

امسال یه عیدی کوچک اما سبز برای پسرها داشتم .

امیدوارم تمام روزهای عمرتون سلامت و سبز باشید پسرهای خوبم .