ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
من علی آل سالکویه هستم . روزی من یک سئوال ریاضی را بلد نبودم و معلم ما در حال بررسی دفترهای ریاضی بود . دوستم آروین جعفری دید که من آن سئوال را بلد نیستم به من کمک کرد تا آن را جواب بدهم . من هم بعد به خانم گفتم . و همچنین از دوستم تشکر کردم .
محمد رضا عبدی : یادش به خیر آقای نباتی شغل گاهی به شوخی ما را نیشگون می گرفت . خدا رحمتشان کند . روحشان شاد .
نیما کریم آبادی : امروز زنگ اول وقتی داشتیم دفتر املاها رو می گرفتیم ؛ مبین کلمه ی آمبولانس رو اشتباه نوشته بود و دو تایی با هم خندیدیم. مبین بیش تر از همه خندید . (آبولانس !!!)